٭ (2)
تابستانها را انگار براي پسر بچه ها ساخته اند. مخصوصا که خانه آفريقايي داشته باشي و لکه هاي بنفش روي لباست جيغ مادر را در نياورد. آنوقت است که ديگر سطح زبر ديوار و خراشهاي کف پا، خدشه اي بر خوشي هايت ايجاد نمي کند. اما همين وسوسه هاست که خطر ناک است. اسم سيمان تگري را همان وقت ياد مي گيري و سيمان تگري هم مثل توت مجنون دليل ديگري براي تنهايي مي شود. انگار هيچ کس اين اسم به گوشش نخورده! مثل خانه آفريقايي، که آنهم براي هيچ کس مفهومي ندارد.
وسوسه دانستن چيزهايي را که ديگران نمي دانند آنقدر قوي است که خطر تنهايي را به جان مي خري. حتي اگر بداني که بعدها هيچ کدام از اين دانسته هايت چه توت مجنون پيري باشد و چه نوع کميابي از سيمان تگري و چه خانه آفريقايي بالاي ديوار، نمي تواند تنهايي ات را پر کند. اصلا اگر دليلي براي پر کردن تنهايي وجود داشته باشد. اگر قاطي همه چيزهاي پرتي که ياد مي گرفتي اين را هم ياد مي گرفتي که هر چيز خالي را لزوما نبايد پر کرد، مشکلي پيدا نمي شد. ولي اين چيزي نيست که آدم به اين سادگي ياد بگيرد. چون همين پر کردن چيزهاي خالي است که باعث مي شود نسل بشر باقي بماند! شاميل بعدها اظهار کرد: طبيعت چيزهاي خالي را بر نمي تابد. حتي ذهني که خالي مي شود سريعا پر از فکرهاي پرت و پلايي مي شود که هيچ کدام مال تو نيست. اما هنوز زود است که به اين چيزها فکر کنيم. زماني که اين روايت دارد اتفاق مي افتد هنوز شاميل را نديده اي و هيچ معلوم هم نيست که شاميل آن موقع اين قانون را آموخته باشد.
ادامه دارد....
نوشته شده در ساعت 11:24 AM;
توسطSoroush